<-- دیگر پادکست‌ها -->

«                      »


پادکست هفتم

صدای نشانه‌ها

دانلود 4628 بازدید

خرداد‌ماه ۱۳۹۶ خورشیدی / طراحی نشانه

گویندگان (به ترتیب صداها): احمد کریمی/ احسان نظری/ الناز لطیف


آنچه در این برنامه ۳۵ دقیقه‌ای خواهید شنید:

* گفتگویی با «مسعود سپهر» / درباره‌ی طراحی نشانه
* بخشی از مقدمه‌ی کتاب «درآمدی بر تحلیل عناصر تصویری در آرم» / اثر «فهیمه پهلوان»
* بخشی از کتاب «سواد طراحی» / اثر «استیون هِلِر» و «کارِن پومِرُی» / درباره‌ی «پُل رَند» و طراحی نشانه‌ی NeXT


* مسعود سپهر
   

«مسعود سپهر» متولد ۱۳۳۵ خورشیدی، و فارغ‌التحصیل رشته‌ی «طراحی تایپوگرافیک و برنامه‌ریزی چاپ»، از کالج چاپ لندن LCC. بیشتر فعالیت‌های حرفه‌ای وی در برگیرنده‌ی طراحی حروف برای فونت فارسی، طراحی نشانه و هویت جامع بصری، تندیس و نشان است.
همینطور طراحی چندین نشانه و نام‌نوشته برای موسسات و شرکت‌ها، طراحی قلم‌های «یکان»، «آموزه»، «برکت» و «مبین»، طراحی چند نشان از نشان‌های ملی، و یکی از فعالیت‌های مهم‌شان، طراحی و استانداردسازی علائم و نشانه‌های متروی تهران است.
از تالیفات ایشان هم:
– کتاب «طراحی نشانه» و کتاب «تجزیه و تحلیل آثار گرافیک»، انتشارات فاطمی، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۵
– کتاب «شرحی برنشانه‌ها»، انتشارات هرمس، ۱۳۹۳
– برگردان فارسی کتاب «مبادی سواد بصری»، نوشته‌ی «دونیس اِ. داندیس»، انتشارات سروش، ۱۳۶۸
– و ارائه‌ی چندین مقاله و سخنرانی در نشریات مجامع تخصصی طراحی گرافیک
– همینطور استاد مدعو دانشگاه‌های هنر تهران، دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشگاه هنر اصفهان، و دیگر دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی
مسعود سپهر در حال حاضر علاوه بر اشتغال حرفه‌ای در «کارگاه گرافیک سپهر»  عضو هیأت مدیره و نایب‌رئیس «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران» هستند.


* بخشی از مقدمه‌ی کتاب «درآمدی بر تحلیل عناصر تصویری در آرم» / اثر «فهیمه پهلوان»

سال ۱۳۵۵ در موسسه‌ی انتشارات «فرانکلین» به عنوان تصویرگر و صفحه‌آرای مجله‌ی «پیک کودک» مشغول به کار بودم. سرلوحه‌ی این مجله با حروف هندسی، زاویه‌دار و خشک، با شابلون حروف نوشته شده بود، این شیوه‌ مورد علاقه‌ام نبود، و با سلیقه‌ام نمی‌خواند. تصمیم گرفتم که سرلوحه را با سلیقه‌ی خویش طراحی کنم. موضوع را با سردبیر مجله در میان گذاشتم، که با موافقت روبه‌رو شد. بسیار فکر کردم، و در نهایت تصمیم گرفتم از «تیله»، که دوست‌داشتنی‌ترین اسباب‌بازی دوران کودکی‌ام بود، استفاده کنم. نوشته‌ی «پیک» را به همان شیوه‌ی سابق نگه‌ داشتم و با قراردادن تیله‌های رنگی در کنار هم واژه‌ی «کودک» را طراحی کردم، و از آن عکس گرفتم. بعد از چاپ اولین شماره با سرلوحه‌ی جدید تیله‌ای- چنان‌که دیگران هم تایید کردند – کار جدید و زیبایی شده بود.
در همان ایام، یک واحد درسی را با عنوان «بررسی گرافیک معاصر ایران» در دانشکده می‌گذراندم. دانشجویان به صورت گروهی یک موضوع تحقیقی را در زمینه‌ی گرافیک معاصر ایران، انتخاب می‌کردند و بعد از انجام پژوهش، نتیجه را در کلاس گزارش می‌دادند. من نیز همراه یکی دیگر از دانشجویان، موضوعی را با عنوان «کاربرد تصویر در زندگی عشایر» انتخاب کردم. هم‌گروه من، خود، اهل ایل «آردکَپان» بود و به آسانی می‌توانست در آن ایل رفت و آمد کند.
برای جمع‌آوری اطلاعات و اسناد قرار شد از تمام تصاویر چاپی، که به نحوی در زندگی ایل آردکَپان به‌طور روزمره کاربردی دارد، عکاسی و نمونه‌برداری شود. این کار توسط هم‌گروهم انجام شد. روزی که کنتاکت عکس‌ها را می‌دیدم، یکی از آن‌ها توجه‌ام را جلب کرد و به نظرم تصویری آشنا آمد: چمن‌زاری وسیع و سرسبز؛ در میان این سبزه‌زار، یک صفحه‌ کاغذ که کمی هم مچاله شده بود وجود داشت. چون با دقت نگاه کردم، روی جلد مجله‌ی «پیک کودک تیله‌ای» بود که شاید تنها چند هفته از انتشار آن می‌گذشت. این اتفاق سوالات زیادی برایم مطرح کرد که تا به آن روز به هیچ وجه ذهنم را به خود مشغول نکرده بود. من در شهر تهران، در موسسه‌ی انتشارات «فرانکلین» فقط با تکیه بر علاقه‌ی دوران کودکی خودم به تیله، تصویری را طراحی کرده بودم که حداقل تیراژ آن یک‌صدوپنجاه هزار نسخه، در هر پانزده روز یک‌بار بود. برای چه کسی یا چه کسانی؟ من از مخاطبان خود چه شناختی داشتم؟ آیا همه‌ی کودکان ایل، همه‌ی کودکان شهر … اندازه‌ی من تیله را دوست می‌داشتند؟ تا به حال اصولاً تیله‌ای دیده بودند؟ آیا وقتی تیله‌ها را می‌دیدند، می‌توانستند واژه‌ی «کودک» را هم بخوانند؟
جواب هیچ‌کدام از سئوال‌ها را نمی‌دانستم!
تا آن روز فکر می‌کردم با تکیه بر مهارت‌هایی که در دوران تحصیلات دانشگاهی‌ام فراگرفته‌ام، می‌توانم به عنوان طراح گرافیک کار کنم! نقش مخاطبان پیام برایم، کاملاً بی‌رنگ بود و انتخاب شیوه‌های بیان پیام را تماماً شخصی و بنابر سلیقه‌ی فردی خودم می‌دانستم، و فقط در نهایت به تعدادی مشوق و یا منتقد که در دایره‌ی زندگی حرفه‌ای و تحصیلی خودم بودند فکر می‌کردم. …
در طول زمان، با مطالعه و پژوهش دریافتم که نخست، اصل تصویرها باید کاوش و دسته‌بندی شوند، پس از آن، رابطه‌ی تعاملی آن‌ها با مخاطبان پژوهش و بررسی ثانوی شود.


* بخشی از کتاب «سواد طراحی: درک طراحیِ گرافیک» / اثر: «استیون هلر» و «کارن پومری» / ترجمه: «رضا علیزاده»، «سیما ذوالفقاری» و «مازیار میرهادی» / درباره‌ی «پُل رَند» و طراحی نشانه‌ی NeXT

خلق یک نشانه‌ی بامعنی به عنوان [هویت] یک سازمان که بتواند مفاهیم متداول تجاری را بیان کند، و در عین حال نوع فعالیت آتی آن سازمان را هم لو ندهد، کار بسیار دشواری است. اما به هرحال، این چیزی است که از «پل رند» خواسته شد، [و] در سال ۱۹۸۸میلادی سفارش طراحی یک نشانه‌نوشته برای شرکت «نِکست» (NeXT) [به وی] داده‌ شد. یک شرکت آموزش کامپیوتر به ریاست «اِستیوِن جابز» مؤسس «شرکت کامپیوتری اَپِل».

«رند» پیش از آن هم توانسته بود [هویت‌هایِ] سازمانی تمام و کمالی را عرضه کند. او علامت‌های تجاری معروف [شرکت کامپیوتری] IBM، [شرکت پستی] UPS، و [شبکه تلویزیونی] ABC را خلق کرده بود که گذشت زمان اعتبار و ارزش آن‌ها را کم نکرد. در هریک از این علائم، او توانست به مناسب‌ترین [شیوه‌های] گرافیکی به بیان هویت آن سازمان دست یابد، مثل: خطوط راه‌راه افقی برای IBM، یک جعبه کادو در بالای یک سپر برای UPS، و تکرار چند حلقه برای حروف کوچک abc.

[اما] مشکل کلمه‌ی NeXT (به معنای «آینده»)، این بود که چیز خاصی را توصیف نمی‌کرد. …
ابزارهای گرافیکی که آینده را نشان می‌دهند مثل پیکان [و دیگر چیزها، به خاطرِ استفاده‌ی زیاد] دیگر بی‌معنی شده‌اند، اما کامپیوتر «نِکست» در یک مکعب مشکی قرار داده می‌شد و همین ایده‌ی موردنظرِ «رند» را تأمین می‌کرد. او تصمیم گرفت تا کلمه‌ی «نکست» را در چارچوب یک مکعب بگنجاند تا بدین ترتیب خود محصول را هم تداعی کند.
«رند» در این باره گفته است: «نشانه‌نوشته‌ی من فقط یک مکعب را نشان می‌داد و هیچ مفهوم دیگری از آن استنباط نمی‌شد. اما اگر می‌خواستم از این سرنخ هم استفاده نکنم، دیگر کاملاً مجبور بودم از خلاء چیزی را دربیاورم.»
به هرحال پیش از این‌که نشانه‌نوشته‌ی مذکور بتواند کارش را شروع کند، «رند» مجبور بود که «جابز» را به خرید آن ترغیب کند. به این خاطر «رند» استراتژی چندجانبه‌ای را پیش گرفت. اول این‌که فقط یک نشانه‌نوشته عرضه کرد. … [و] دومین استراتژی [او] این بود که حرف‌هایش را به وسیله‌ی جزوه‌ای بزند که در آن، منطق رسیدن به نشانه‌نوشته‌ی مورد نظر […] را توضیح دهد. «جابز» تمام کلیشه‌های بیات‌شده‌ای را که برای بیان مفهوم آینده به کار می‌رفتند قبلاً در کتاب‌ها دیده بود، … اما در مقابل جزوه‌ی بیست‌صفحه‌ای [وی] خلع سلاح شد.
«رند» ازهمان آغاز این جزوه، مقدمه‌ی قضیه‌ی خود را می‌چیند: «یک نشانه‌نوشته برای “نسکت” باید چه شکلی باشد؟…»

وقتی که نشانه‌نوشته‌ی «رند» داشت معرفی می‌شد، او حتی یک کلمه هم حرف نزد، فقط نشسته بود و ساکت «جابز» را که مشغول خواندن جزوه[اش] بود، تماشا می‌کرد. «جابز» آن روز را به خاطر می‌آورد:
«[این] جزوه همه را کاملاً غافل‌گیر کرده بود. من قانع‌ شده بودم که هر نمونه‌ی حروف‌نگاری که در صفحات اولیه‌ آورده شده بود، نشانه‌نوشته‌ی نهایی است و کاملاً  مطمئن نبودم که پُل دارد چه کار می‌کند. تا این‌که به آخر جزوه رسیدم. در آن لحظه بود که متوجه شدم ما راه‌حل را در دست داریم… رند به ما یک جواهر تقدیم کرده بود … .»


<-- دیگر پادکست‌ها -->

«                      »