<-- دیگر پادکست‌ها -->

                     »


پادکست اول

مرتضی ممیز

دانلود 3285 بازدید

 

شهریورماه ۱۳۹۵ خورشیدی / به یاد «مرتضی ممیز»

گویندگان (به ترتیب صداها): احمد کریمی / احسان نظری


آنچه در این برنامه ۲۳ دقیقه‌ای خواهید شنید:

* بخش‌هایی از فیلم مستند زنده‌یاد «مرتضی ممیز» / از «ابراهیم حقیقی» / فیلم‌برداری و تدوین «بهمن کیارستمی»
* چکیده‌ای از نوشته‌ی «حکایت آشنایی من» / «احمدرضا احمدی»
* مختصری از مقاله‌ی «هفده‌روز، همراه شانزده نفر» / از کتاب «حرف‌های تجربه» / «مرتضی ممیز»



* چکیده‌ای از نوشته‌ی «حکایت آشنایی من» / احمدرضا احمدی

…حکایت آشنایی من با «مرتضی ممیز» در یک زمستان در سال ۱۳۴۱ بود ـ سی سال گذشت ـ در آن زمان با «فریدون رهنما» از سرما به کافه‌ای پناه برده بودیم که یک بخاری بزرگ در کنار دیوار داشت. کافه در ابتدای خیابان «لاله زار نو» بود و نام کافه «نور» … . «رهنما» را ماخولیای همیشگی همراه بود که آتش را به جان «دیگران» رها کند. این «دیگران» همیشه جوان بودند. ما جوان بودیم من و «مرتضی ممیز». … «فریدون رهنما» را نیت آن بود که گروهی را برای «نمایش» آماده کند. نام‌های دیگری هم بودند: ایرج گرگین، بهرام صادقی، غلام‌رضا لبخندی، رامین فرزاد. … پایان کار سبب دوستی من با «مرتضی ممیز» و «بهرام صادقی» شد … .
در آن کافه‌ی مه‌آلود شبی برفی بود. … «مرتضی ممیز» با مدادهای شمعی عبور عابران را در برف و مشتریان کافه را به روی کاغذ می‌آورد. طرح‌ها در مهارت و صلابت دستان ممیز گم می شد. در آن آشفته‌ باران و برف در کافه‌ی مه‌آلود چنان صورتی از مردی را به گزاف طراحی کرده بود که یاد دارم مرد به کنار میز ما آمد و از او نشانی خواست. … «ممیز» از تبار گیاهانی بود که پیروزی بر روز و شب را راز می‌دانست. در همه‌ی عمرش از جاده‌های ناهموار و مه‌آلود عبور کرد. همیشه در طلب بود. در دست‌ها رازی بود که باید نان شود … .
«ممیز» همیشه مرا به یاد نیمای بزرگ می آورد که در شب آمد و در شب رفت، هنگام که سپیده آمد او را صدا کردیم رفته بود.

* این مطلب پیشتر در مجله‌ی کلک شماره‌ی ۳۰ منتشر شده است.


* مختصری از مقاله‌ی «هفده‌روز، همراه شانزده نفر» / از کتاب «حرف‌های تجربه» / «مرتضی ممیز»

سفر ما جمعاً هفده روز طول کشید. نه روز در واشنگتن، به خاطر شرکت در نمایشگاه «واش آرت» ماندیم و شش روز بعد به نیویورک رفتیم… .
نه روزی را که در واشنگتن بودیم، سه روزش صرف بازکردن صندوق بارها و کارها و چیدن نمایشگاه شد و همه جمعاً لطف کردند و تنظیم نمایشگاه را بدون چون و چرا به من سپردند، با این حال جمعی مانند «کامران کاتوزیان»، «پرویز کلانتری»، «مسعود عربشاهی» و «عبدالرضا دریابیگی» در چیدن کارها با من همکاری کردند.
… نمایشگاه بین المللی «واش آرت 77» در واقع یک بازار هنری بود و در آن چندین گالری معتبر مانند «لئو کاستلی»، «دِنیس رونِه»، «مَگ» و غیره حضور داشتند. امسال دومین دورة برپایی این بازار بود که توسط دلال هنر جوان یونانی الاصل به نام «فِلاس» برپا می‌شد.
… غرفة ایران به دلیل متفاوت بودنش، باز سرگذشت خوبی در نمایشگاه داشت. اولاً بیشتر از هر غرفة دیگری حیثیت فرهنگی داشت و از این جهت آبرومند بود. از دور، چشم‌ها و نگاه‌ها را جلب می‌کرد. حتی دلالان را کنجکاو می‌کرد که سری به این غرفه بزنند و کارها را برانداز کنند، و زود فهمیدند که در این غرفه خبری از فروش و چک و چانه نیست و غرفه‌ای ناهماهنگ با این بازار هنری دارد و غیره.
با این حال چند نقر قیمت مجسمة «پیلارام»، نقاشی‌های «عربشاهی»، «نامی» و «رامیز شَهوَق» را جویا شدند، که مسئول غرفه نتوانست پیگیر باشد و ارتباطی برقرار کند.
موضوع، تکنیک و کار «کلانتری» را نمی‌شناختند، چرا که جنبه بومی آن، مسئله آن‌ها نبود.
رئیس یونانی الاصل نمایشگاه کار «شیشه‌گران» را می‌پسندید. چارچوب و دار قالی‌بافی «مارکو گریگوریان» هم برای عده‌ای جالب بود. کار من هم حادثه آفرید.
تماشاگر موقری که سری کاملاً طاس داشت، خم شد که عنوان چاقوهای آویزان مرا بخواند. هنگام برخاستن نوک یکی از چاقوها با سر او برخورد کرد و جوی خون جاری شد!
مسئول غرفه‌ی ما و یکی- دو تا از دوستان ریختند و آن را پانسمان کردند. من در جایم خشکم زده بود و متحیر بودم چرا اطراف کار را محدود نکرده بودم تا کسی جلو نیاید.
تماشاگر مرد بسیار موقر و متینی بود. خود را مقصر دانست و ماجرا به suit  کردن نرسید و نجات یافتم.
اما چندین نفر نیز کارم را بکر و تازه یافتند. بعداً با کمک «شهلا اربابی» یک گالری در واشنگتن از من دعوت کرد که نمایشگاهی از چاقوها را برای سال بعد در گالری‌اش برپا کنم.
متوجه شدم ارتباط برقرار کردن آن چنان که می‌پنداشتم مشکل نیست، یک آشنایی کوچک معتبر هم می‌تواند جرقه را تبدیل به آتش کند. …


منبع:

* وبسایت «مرتضی ممیز»: /http://www.momayez.ir/fa


<-- دیگر پادکست‌ها -->

                     »