<-- دیگر پادکستها -->
رنگ، کاغذ، قیچی
گویندگان (به ترتیب صداها): احمد کریمی / الناز لطیف / احسان نظری
* گفتگویی مفصل و نوستالژیک با «کوروش پارسانژاد»
* مصاحبه با «سوزان شِرمَن» / از کتاب «تصویرسازی» / از «فرشید مثقالی»
* بخشی از کتاب «مقدمهای بر مصورسازی کتاب کودکان» / «نادر ابراهیمی»
«کوروش پارسانژاد» که طیف گستردگی آثارش از طراحی نشانه و پستر، تا طراحی جلد و گرافیک کتاب را شامل میشود. مجلههای «رشد معلم»، «زنان»، «رشد هنر»، «ادبیات داستانی»، «کیان» و «کمان» از نشریاتی هستند که «پارسانژاد» در آنها به عنوان طراح گرافیک و مدیر هنری فعالیت داشته است. همکاری وی با مجلهی «کمان» سبب پدید آمدن تصاویر گرافیکی بسیاری است که در زمینهی گرافیک جنگ شاهد آن هستیم. برخی دیگر از آثار شاخص او در جلد کتابهای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، «دفتر ادبیات و هنر مقاومت»، «سورهی مهر»، «دفتر نشر و فرهنگ اسلامی» و «نشر قو» دیده میشود. علاوه بر اینها او فعالیتهای بسیاری در زمینهی کتاب کودک و نوجوان داشته و جوایز معتبری هم در این زمینه کسب کرده است؛ دریافت جایزهی اول بخش افقهای جدید از چهلمین جشنوارهی «بولونیا» برای کتاب «حکایتنامه»، جایزهی چهارمین دوسالانهی «سرونقرهای» برای مجموعه کتابهای «احمدرضا احمدی» و «سعید روحافزا»، و همینطور جایزهی «مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز» در اولین جشنواره کتابهای داستانی-تصویری-تالیفی به عنوان برترین طراح گرافیک ادبیات کودک، طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۰.
از جوایز دیگر او میتوان به نفر اول طراحی پستر در دومین دوسالانهی جهان اسلام اشاره کرد. کتابهای «رستم و سهراب»، «طوطی و بازرگان»، «شمس پرنده»، «علی و پیامبر»، و مجموعه کتابهای «احمدرضا احمدی» برای کودکان و نوجوانان از آثار شاخص او برای کودک و نوجوان است.
«کوروش پارسانژاد» در حال حاضر علاوه بر فعالیت در زمینهی مدیریت هنری و طراحی گرافیک، به تدریس در دانشکدههای هنری تهران، از جمله دانشگاه سورهی تهران نیز مشغول است.
در ابتدای شروع هر پروژه، «مدیر هنری» با «مدیر تولید» کتابهای کودکان، در مورد چگونگی انتشار کتاب مورد نظر، بحث و گفتگو میکنند. موارد مورد بحث عبارتند از؛ قصد و هدف نویسنده در کتاب، سطح سنی مخاطبین، سبک هنری متناسب کتاب، و بالاخره انتخاب تصویرگر. … بعد از خواندن متن و بحثهای اولیه …، من [نمونه کارهای] چند تصویرگر را برای بحث به سرپرست بخش یا ناشر، ارائه میکنم. … ایدهالترین حالت برای من آن است، که هم «طراح کتاب» باشم و هم «مدیر هنریِ» آن. زیرا در این صورت مسائلی که در آینده بین مدیر هنری، طراح کتاب، و تصویرگر پیش میآید، به حداقل میرسد، و [انسجام خوبی در ساختار کتاب، و در مراحل تهیهی آن، به وجود میآید]. … [طیِ] مراحل تولید کتاب، مدیر هنری یا طراح، کانال اصلی ارتباط تصویرگر با ناشر است، که از طریق تلفن، ایمیل، و بالاخره جلسات حضوری، این ارتباط تداوم پیدا میکند. طراح یا مدیر هنری، کار خود را با تواناییها و سبک کار تصویرگر همآهنگ کرده و تطبیق میدهد. همین تنوع ارتباط است که کار را جذاب میکند. هر پروژهی جدید، هم یک کتاب تازه است، و هم یک ارتباط تازه … .
طراح یا مدیر هنری، بستهای کاری، با عنوان «بستهی مقدماتی» برای تصویرگر تهیه میکند. این بسته شامل طراحی صفحات، جلد، نوع فونت، دستورالعملهای مراحل تولید، مانند: مشخصات مورد نیاز فایلهای تصویرسازی، و اینکه تصویرها باید از لحاظ فنی چه مشخصاتی داشته باشند، و نوع کاغذ، چاپ و صحافی است. من … مدتی در یک فروشگاه لوازم هنری کار میکردم، و با همهی مواد کار آشنایی دارم، برای همین در برخی موارد میتوانم راهنمایهای مفیدی به هنرمندان در انتخاب وسائل یا مسائل تکنیکی داشته باشم. …
درضمن، طی نامهای برای هنرمند توضیح میدهم، که چرا کار او را برای این کتاب، مناسب دیدهایم. مشخصاتی مثل نوع پالت رنگی، نوع طراحی شخصیتها، دیزاین، و هر وجهی از هنر آنها که دلیل مناسب بودن کارشان برای این کتاب است.
پس از آن، تصویرگر اسکیسهای اولیهی را برایمان میفرستد. گاهی صفحه به صفحه، و گاهی تمام صفحات کتاب را یکجا. [در برخی موارد]، شخصیتهای داستان را قبل از اینکه در زمینهها و ساختار بیاید، میبینیم. … [اسکیسها] در صفحات کتاب تنظیم، و به وسیلهی مدیر هنری، ناشر، و یا سرپرست بخش کودکان، بررسی میشوند. سپس گفتگو با [تصویرگر]، برای بعضی از تغییرات به عمل میآید. این تغییرات میتواند در مورد ایجاد فضای بیشتر برای نوشتهها، سوالهایی دربارهی ارتباط متن و تصویر، تداوم رنگی در لباس شخصیتها، پسزمینهها و این طور چیزها باشد. در اینجاست که سیاستهای مدیر هنری، در نوع برخورد با تصویرگر، و تواناییهای ارتباطی او، بسیار مهماند. زیرا باید توضیح دهد که کدام عنصر در تصویر، درست کار نمیکند، و اینکه، چگونه اجازه دهد تا خود تصویرگر این مسائل را حل کند.
[اولین مشخصه برای من در انتخاب تصویرگران، این است که] به دنبال شخصی میگردم تا تواناییهای تکنیکی و فنی لازم را داشته باشد. یعنی توانایی طراحی داشته باشد … هر تصویرگری باید توانایی خلق دنیایی شایسته از آدمها، با شخصیتهای جذاب را دارا باشد. اغلب کتابهای کودکان، داستانهایی دربارهی کودکان دورهی معاصر، و اتفاقات واقعی هستند. …
دوم، تصویر باید بتواند داستانی را روایت کند. باید کنجکاویبرانگیز و جالب و دیدنی باشد. و این، مرا به سومین دلیل، و شاید مهمترین دلیل میرساند؛ … نکته این است که من به دنبال تصویرگری میگردم که باهوش باشد. تصویرگر متنی را میخواند، یک صفحهی تایپ شده روی کاغذ، یا در یک ایمیل. و همان زمان، ایدهها و تصاویر بایستی در ذهن او شکل بگیرند. همیشه به دنبال کسی هستم که بتواند ماورای آنچه که هست رفته، و تصاویری خلق کند که داستان یا پیام نویسنده را گسترش دهد. بهترین تصویرگر کسی است که شگفتزده کند و چیزی لذتبخش و خوشایند بیافریند.
… کودک دو ساله، زمانی که برایش کتاب میخوانیم و میداند که کتاب، مصور است، مرتباً میگوید: «ببینم، ببینم!» و چندی بعد، پس از آنکه کتاب، چندبار، به وسیلهی اولیاءِ کودک خوانده شد، رابطهی کودک با کتاب، برعکس میشود، یعنی از تصویر به متن نوشتاری یا گفتاری میرسد. کودک، به تنهایی، کتاب را میخواند: به تصویرها نگاه میکند و از تصویرها، به جملهها میرسد. معمولاً طرز نگاه کردن او به تصویر، به «نوعی بلعیدن با چشم» شبیه است. او میکوشد تمام تصویر و اجزاء آن را فرو بدهد و هضم کند. اینجاست که تصویر، خطرناک است.
فراوان دیده شده که در این مرحله کودک، در تصویر چیزهایی را میبیند – یا کشف میکند – که اولیاءِ طفل، نمیبینند.
(کودک میگوید: پس مُرغا چی شد؟
مادر: کدوم مُرغا؟
– همونا که اونجا بودن.
: کجا بودن؟
کودک (عصبی): اونجا … اونجا … نیگا کن! اینجارو میگم …
مادر (بیتاب و کلافه): آها … اینا؟ خُب این مُرغا هم رفتن دنبال منیژه دیگه … )
من، زمانی کتابی را برای دختر دو سال و نیمهام میخواندم. تصویرگر، در زمینهی یکی از تصاویر، فقط برای پر کردن زمینه، و بدون کمترین ارتباط با قصه، یک دوچرخهسوار کشیده بود – که خیلی هم کوچک بود و میتوانست اصلاً مورد ملاحضه قرار نگیرد. اما دخترِ من، پیله کرد به همین دوچرخهسوار و مصراً از من خواست که توضیح بدهم این دوچرخهسوار، چه نقشی در ماجراهای قصه دارد. بنا به حرفهام، چیزی ساختم و تحویل دادم. گفتم: «این دوچرخه سوار، دوست آقا خرسهست که داره میره برای اون شام و شیرینی و چای تهیه کنه.»
دخترم قبول کرد، و به خصوص از این شخصیت مهربان خیلی خوشش آمد. در صفحه و تصویر بعد، که دیگر اثری از دوچرخهسوار عابر نبود، دخترم، خیلی جدی پرسید: «اون آقا دوچرخهای خوبه، که همیشه به آقا خرسه کمک میکنه، کجا رفته؟» و من، به دام افتاده، ناگزیر، ماجرای دیگری ساختم؛ و به همین ترتیب، تا پایان کتاب، قصهی «آقا خرسه و کندوی عسل» را تبدیل کردم به قصهی «دوچرخهسواری که پنهانی، همهی کارها را سر و صورت میدهد و هیچ وقت جلوی چشم نمیآید.»
البته قضیه، همیشه، به همین سادگی حل نمیشود. بعض تصویرها، عوارض جبران ناپذیری دارند.
… خانمی برای من حکایت میکرد:
«برای نخستین بار که پسرم را به باغوحش … تهران بردم، متوجه شدم که پسرم، تقریباً همهی جانورانی را که هرگز ندیده، میشناسد، به نام و مشخصات هم میشناسد؛ و حتی بیش از این، پسرم دائماً گله میکرد که این یا آن جانور، در باغ وحش نیست. پسرم، مکرر میپرسید:
«پس زرافهها کجا هستند؟»
من ابتدا، گیج و مبهوت شده بودم، و نمیدانستم به سوالهای او چه جوابهایی باید بدهم. بعد به یاد آوردم که مجموعه کتابهای کوچک «در باغوحش» که در دسترس پسرم بوده، و ما این مجموعه را یکی دو بار، خیلی سرسری برای او خوانده بودیم، پیشاپیش، پسرم را با این جانوران و بسیاری دیگر آشنا کرده است. من، تازه آنوقت بود که فهمیدم «تصویر»، چه نقشی میتواند در آموزش و کل زندگی فرزندم داشته باشد …
نهضت تصویرگری در ایران، در امتداد ده سال، از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ ، آنچنان پر و بالی میگشاید و اوجی میگیرد، که «کتاب کودکان» را، در بخشهایی از جامعه، به یک مسالهی کم و بیش اساسی و کاملاً جدی … تبدیل میکند. تا آن زمان، به نظر میرسید که مساله و حق «انتخاب»، در مورد کتابهای خاص کودکان وجود ندارد و همهی بچهها از دو تا دوازده ساله، از نظر سن و عقل و رشد و سواد، کاملاً برابرند. معمولاً، «مشتری»، درخواست «کتاب برای بچه» میکرد، دکاندار هم، جنس مورد نظر، یعنی «کتاب برای بچه» را ارائه میداد. اینگونه کتابها، مثل برخی لباسهای «گشاد و تنگشو» بود که میتواند «به اندازهی همه» باشد … .
در همان زمانها، من کتابفروش بودم. توجه، دقت، و صرف وقت زیاد مشتریان خوب کتابهای خاص کودکان، جذابترین بخش کار مرا میساخت. آنجا، پشت پیشخوان کتابفروشی، هر روز، چندین مساله و برخورد تازه را تجربه میکردم و باز هم تجربههای تازه در راه بود. کاملاً حس میکردم که رفتار اجتماعی در زمینهی خرید کتابهای خاص کودکان و نوجوانان، آرام آرام، در روند یک دگرگونی عمیق است. چه بسیار پدران و مادرانی که وارد کابفروشی میشدند و جملههایی نظیر این میگفتند: «برای یک دختر … چهارساله که خیلی هم خیالپرداز است، و خودخور، و کمجوش و … دیرآشنا، کتاب مناسب میخواهم.» یا «پسرم نُه ساله است و فوقالعاده شیطان. اصلاً حاضر نیست کتاب بخواند، یا حتی به کتاب خواندن با صدای بلند ما گوش بسپارد. به نظر شما چه کتابی توجه او را جلب خواهد کرد؟» و یا «برای یک بچهی … بچهی شش ساله که … کمی … میدانید؟ کمی عقب ماندگی دارد، اما خوب میفهمد … .
…
گاه آشکارا حس میکردم که کتابفروشی، درست مثل یک مطب ویژهی کودکان است، و این بسیار مایهی امیدواری و دلگرمی ما بود.
<-- دیگر پادکستها -->